۱۳۹۲ مهر ۱۸, پنجشنبه

متن مصاحبه ای که به کمر درد ظریف خواهد افزود!

متن زیر نوشته ی یک خبرنگار بین المللی است که روایت مصاحبه ی وی با ظریف و خزایی را پس از اتمام اجلاس سازمان ملل در بر دارد. در این متن آمده است که با توجه به سوالاتی که در این گفتگو مطرح شد، نماینده ی جمهوری اسلامی از خبرنگار درخواست کرده است تا محتوای این مصاحبه منتشر نگردد.

متن این روایت در زیر می آید:

چه کسی می دانست که وزیر امور خارجه ی جمهوری اسلامی یکی از طرفداران پر و پا قرص فرانک سینترا ]یکی از خوانندگان و بازیگران آمریکایی[ باشد. اندکی پس از اجلاس سازمان ملل در ماه گذشته و در میان فریبکاری های او در نیویورک، از جواد ظریف پرسیدم که آیا این مسخره نیست که در حالی که دولت وی فیسبوک را فیلتر کرده است، او از ارسال پست در صفحه فیسبوک خویش لذت می برد؟

"هاها... این زندگی است" پاسخی بود که ظریف با خنده آن را بیان کرد.

حتما این معنای "زندگی" در ایران و یا حداقل رژیمی است که ظریف آن را نمایندگی می کند! جایی که بی گناهان، وبلاگنویسان و روزنامه نگاران مرتبا شکنجه می شوند. از او در خصوص زمان آزادی مجید توکلی، یکی از برجسته ترین دانشجویان سیاسی در ایران پرسیدم. او به چشمان من نگاه کرد و گفت: "او را نمی شناسم."

اگر فکر می کنید که جمهوری اسلامی تنها در خصوص برنامه ی بمب اتمی خویش رفتاری دوگانه دارد، کمی صبر کنید تا در خصوص شیادی گری آنها در خصوص حقوق بشر بشنوید.

وقتی از محمد خزایی -نماینده ی جمهوری اسلامی در سازمان ملل- در خصوص فیلترینگ تویتر و فیسبوک پرسیدم، او به یکی از کارکنانش نگاهی کرد و با ناباوری پرسید "آیا فیسبوک و تویتر در ایران فیلتر هستند؟!" وقتی به او اطمینان دادم که اینگونه است وی در پاسخ گفت: "من شخصا از این سایت های استفاده نمی کنم و لذا اطلاعات خاصی در این خصوص ندارم."

من بر این ماجرا پا فشاری بیشتری کردم و پرسیدم: "جمهوری اسلامی از چه چیزی هراسان است که دسترسی به این سایت ها را فیلتر کرده است، در صورتی که این سایت ها در سایر نقاط جهان آزاد هستند؟" او با قلدری پاسخ داد: "می توانم سوالی را مطرح کنم؟ چرا آمریکا می ترسد که بگذارد تا من با نمایندگان و سناتور های آمریکایی صحبت کنم؟" اشاره ی او به ممنوعیت رفت و آمد دیپلمات های ایرانی در شعاع 40 کیلومتری مقر سکنای خویش بود.

خزایی همانند وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی هرگونه آشنایی با نام های زندانیان سیاسی سرشناس در ایران را انکار می کرد: توکلی، شیوا آهاری و امید رضا میر صیافی، اولین بلاگر ایرانی که در حبس جان باخت. تنها زندانی سیاسی که وی به شناختن آن اعتراف کرد، نسرین ستوده، مدافع حقوق بشری که به تازگی آزاد شده است بود: "من تنها نام نسرین ستوده را از رسانه ها شنیده ام."

یک در خواست خطاب به رسانه های غربی: نام زندانیان سیاسی در ایران را برجسته کنید. به نظر میرسد که این تنها راه است تا حاکمان جمهوری اسلامی در خصوص افرادی که خودشان آن ها را زندانی می کنند، بشنوند.

هرچند که من خودم را به عنوان یکی از مقامات عالی یک سازمان حقوق بشری و یک همکار رسانه ای دیلی بیست معرفی کرده بودم، خزایی گفت که این مسئله را نشنیده است و از من درخواست کرد تا سخنان وی را منتشر نکنم. او به من گفت: "من به عنوان یک دوست با شما صحبت می کنم."

به خزایی گفتم: "من از کشوری می آیم که دولت شما آن را تهدید به نابودی کامل کرده است. با توجه به این امر من خودمان را دوست نمی دانم."

آیا خبرنگاران در قبال نمایندگان رژیم خودکامه ای که همجنسگرا ها را می کشد، روزنامه نگاران را زندانی می کند و به شکنجه ی وبلاگنویسان دست می زند، باید تفاوتی قایل شوند؟ من اینگونه فکر نمی کنم. نمایندگان جمهوری اسلامی هرکجا که می روند، باید با نام زندانیان بی گناه مواجه شوند.

بنابراین، جناب سفیر. من تصمیم گرفتم تا مکالمه ی شما را با اتکا به کلام وزیر امور خارجه ی خودتان منتشر کنم: "این زندگی است!"

پی نوشت: جواد ظریف پس از بازگشت از نیویورک برای ارائه توضیحات به کمیسیون امنیت مجلس ولایت فراخوانده شد. فردای آن روز، سخنان وی مبنی بر نابجا بودن دیدار طولانی با جان کری و تماس تلفنی اوباما و روحانی، در تیتر روزنامه کیهان بازتاب یافت. همان شب ظریف با ناراحتی از درز مطالب مطرح شده به رسانه ها با انتشار مطلبی در فیس بوک اعلام کرد که مطالب مطرح شده در جلسه قرار بوده است محرمانه باقی بماند و لذا بعد از انتشار آنها کمر دردی شدید بر وی عارض شده و او را  راهی بیمارستان نموده است.

-----